آرزو میکارم
در دل شب
و به آن میخندم
به سکوت وحشی نگاه تو میخندم
من به تقدیر
به این فاصله ها میخندم
پشت این پنجره ی رو به افق
خیره در خاطره ها
میخندم

من شبم روشن به انبوه حضور

به ظهورت وسط اینهمه همم

و به این حس غریب
من به احوال دلم میخندم
تو بگو خنده کنم قاتل جانت بشوم
من چه بی باک شدم
که به عاشقانه ها میخندم... مهسا